به وبلاگ آموزشی تمام دروس دبیرستان خوش آمدید

 

 
 
در نقش مار پا اضافه کردن

در دوران قدیم یکی از اشراف کشور چو پس از انجام دادن مراسم ادای احترام به پیشینیان،جام شرابی به خدمتکاران موکب خود هدیه داد. خدمتکاران راجع به این هدیه به گفتگو پرداختند. یکی از آنان گفت یک جام شراب برای چند نفر کافی نیست و تنها برای یک نفر بسنده است. همه تذکر او را قبول کردند ولی هیچ کس حاضر نشد از حق خود بگذرد و از نوشیدن آن صرف نظر کند.

پس چه کار باید کرد؟ یکی پیشنهاد کرد هر کدام روی زمین ماری نقاشی کنند،هر که زودتر از همه نقاشی را تمام کرد شراب را تصاحب کند. همه با این پیشنهاد موافقت کردند و هر کدام شاخه ای از درخت کندند و روی زمین با سرعت شروع کردند به کشیدن نقش مار. دیری نگذشت که یکی از آنان نقاشی را تمام کرد و جام را برداشت تا بنوشد. نگاهی به دوستان خود کرد دید یکی تنها سر مار را کشیده و دیگری مشغول کشیدن بدن مار است.

فکر کرد آنان به او نمی رسند لذا با خوشحالی تصمیم گرفت برای مار چند پا نیز اضافه کند. اما در موقعیکه مشغول کشیدن پا برای مار بود یکی دیگر نقاشی خود را تمام کرد و جام را برداشت و در پاسخ اعتراض اولی که مار با پا کشیده و کارش را زودتر تمام کرده بود گفت: مار اصلا پا ندارد و تو برای نقاشی خود پا رسم کرده ای و این نقش دیگر مار نیست و جام شراب را سر کشید. اولی با اینکه کار را زودتر تمام کرده بود به سبب این اشتباه خود هدیه ای را که حقا مال او بود از دست داد.

مثلی را که از این داستان ناشی شده است،در موردی به کار می برند کهبخواهند نشان دهند برخی کارها که صورت می گیرد و از روی غرور و دور از اندیشه است نه تنها مفید واقع نمی شود بلکه ضرر هم به بار می آورد.

 

 
نه تنها پیزی یاد نگرفت بلکه آنچه را هم می دانست از یاد برد

در زمانهای قدیم مردم منطقه«هان دان»در کشور«جائو»به طرز خاصی راه می رفتند. طرز راه رفتن آنها بسیار زیبا بود،مانند مرغان سبکبال می خرامیدند و چنان بود که به هنگام حرکت می پنداشنی دستها و پاها در نوسانند و حرکات موزون دارند.

خلاصه اینگونه راه رفتن باعث شهرت و محبوبیت ایشان در نقاط دور نزدیک شده بود. جوانی از مردم کشور«ین»که شنیده بود راه رفتن مردم«هان دان»بسیار جالب و زیبا ست بار رسفر بست و برای یادگرفتن آن طرز راه رفتن راهی آن سرزمین شد و چون آنجارسید بیدرنگ به ممارست و تمرین پرداخت،کنار خیابان و کوچه ایستاد و بادقت به راه رفتن مردم نگریست و کلیه حرکات آنها را به خاطر سپرد.پس از چند روز مشاهده دقیق شروع کرد مانند آنها راه رفتن.

اما زود متوجه شد که او خوب متوجه طرز حرکات نشده است و ثانیاً دریافت که این مردم سالهاست با این طرز حرکت عادت کرده اند و برای ایشان امری طبیعی شده است و خود او هم سالها به طرز دیگری راه می رفته است و از یاد بردن عادت دیرینه کار آسانی نیست.

لذا تصمیم گرفت اول راه رفتن سابق خود را فراموش کند و به طرز جدید حرکت نماید. این تصمیم را به موقع اجرا گذارد ولی راه رفتنش حالت مسخره ای پیدا کرد چه طرز گذشته را عمل نمی کرد و وسواس نمی گذاشت به طرز جدید خوب عمل کند،به عبارت دیگر راه رفتن مردم هان دان را نیاموخت،سهل است،راه رفتن خود را هم از یاد برد و مصداق مثل بالا شد.

نظیر این مثل در زبان فارسی نیزهست و می گویند: کلاغ رفت راه رفتن کبک را بیاموزد راه رفتن خود را نیز فراموش کرد.

 

 
چیزی که پایه و اساس ندارد بی ارزش و ناپایدار است

«زین جوی گون»امپراطور کشور«رین»به یاری کشور«چین»برتخت سلطنت دست یافت و به مقام امپراطوری رسید.او قبلاً موافقت کرده و سوگند خورده بود که بعد از رسیدن به قدرت پنج شهر را به عنوان جبران خسارت و تشکر از کمکهای مادی و معنوی به کشور«چین»هدیه کند،ولی بعد از به دست گرفتن قدرت به سوگند و قول خود پشت پا زد و آن را عملی نساخت.

اتفاقاً سالی کشور«زین»گرفتار خشکسالی و گرسنگی شد،ناگزیر از کشور«چین»در خواست کمک کرد.کشور«چین»بی آنکه متذکر آن پیمان و سوگند شکنی امپراطور کشور«زین»شود به آن کشور مدد رسانید.

سال دیگر کشور«چین»با مصائب سخت طبیعی روبه رو شد و از کشور«زین»تقاضای کمک نمود.ولی امپراطور کشور«زین»حاضر نشد به آن کشور یاری و مدد برساند.

یکی از وزیران دربار کشور«زین»به نام«چینگ جن»در مقام پند و اندرز به امپراطور«زین»گفت:کشور چین تا به حال چند باربه ما کمک کرده است،حال اگر ما به کمک آنها نشتابیم از فضیلت اخلاقی و جوانمردی به دور مانده ایم.

«گئو شه»وزیر دیگر دربار زین که با نظر چینگ جن موافق نبود به امپراطور زین جوی گون گفت:رابطه دو کشور زین و چین به قطعه پوستی پوشیده از مو می ماند.وفا نکردن به وعده اول،یعنی ندان پنج شهر به آنها تا آن حد روابط دو کشور را تیره ساخته است که اگر به مقدار کافی خوار بار در اختیار آنها بگذاریم،باز رفع تیرگی و کدورت سابق را نخواهد کرد.

پس این کمک ویاری مثل آن می شود که پوست زیر مورا از میان ببریم،در آن حال موهای روی پوست به کجا می توانند متکی بمانند.

چینگ جن از شنیدن این سخن سخت خشمگین شد و گفت:وفانکردن به عهد و یاری نرساندن به کشور همسایه فقط می تواند بعدها برای کشور مامصیبت به بار آورد و بس. چیزی که پایه و اساس ندارد بی ارزش و ناپدیدار است.

 

 
با بردباری و کوشش قطعه آهن تبدیل به سوزن می شود

مثل فوق این معنی را می رساند که با کوشش و تلاش حتماً می توان کامیاب شد.مثل به سرگذشت«لی بای»شاعر بزرگ دوران پرشکوه و پرعظمت سلسله«تان»(قرن هفتم میلادی)مربوط است.

می گویند لی بای در دوران کودکی بسیار بازیگوش بود و در آموختن دروس ساعی نبود.به همین جهت پیشرفت چندانی نداشت.

زمانی تصمیم گرفت برای درس خواندن مدتی در خانه اش بماند اما از اینکه نتوانست درسهای خود را از برکند،بیحوصله و بیقرار شد،کار را رها کرد و برای گردش و تفریح از خانه که در دهکده ای واقع بود بیرون آمد و در جاده باریک کوهستان به گردش پرداخت ناگهان نگاهش به پیرزنی در ساحل جوئی افتاد که قطعه آهنی را روی سنگی صاف مالش می داد.

لی بای از کار پیرزن متعجب شد،یک قدم جلو آمد و پرسید:مادر جان!چه چیز را می سائی؟پیرزن همچنانکه مشغول سائیدن بود در جوابش گفت:می خواهم این تکه آهن را باسائیدن به سوزنی مبدل سازم.

لی بای بیش از پیش متعجب شد و پرسید:چند وقت دیگراین قطعه آهن قطور با سائیده شدن به سوزن تبدیل می شود؟ پیرزن لبخند زنان گفت:پسر جان!اگر من هر روز بدون وقفه به سائیدن ادامه دهم،قطعی است که روز به روز این قطعه آهن درست و خشن باریکتر می شود و سزانجام به شکل سوزن در خواهد آمد.

لی بای از این پشتکار یکه خورد و احساس کرد از کلمات پیرزن حقیقت بسیار مهمی به گوش او فروشده است.برق آسا به خانه باز گشت کتابی را که از خواندن آن کسل و خسته شده بود برداشت و شروع به خواندن کرد و مطالب آن را با چندین بار خواندن از بر کرد و سرانجام موفق شد دروس خود را ابتدا قسمت و بعد از آغاز تا انجام از بر کند و سپس از راه مطالعه و آموختن و کوشش و دقت سرانجام لی بای دانشمند شد.

امروزه مثل فوق کار برد فراوان دارد و از آن در تشویق و ترغیب افراد برای کامیاب شدن از راه آموزش سخت پشتکار و دقت استفاده می شود.

 

 
قورباغه ته چاه

قورباغه ای از بچگی در میان چاهی زندگی می کرد.چاه کوچک و تنگ بود. روزی قورباغه به لاکپشتی که از دریای شرق آمده بود بر خورد کرد.قورباغه با خود پسندی گفت: آه من چقدر خوشبختم،وقتی خوب و سر حالم کنار چاه بازی می کنم،وقتی حال بازی ندارم می روم توی چاه و با آسودگی استراحت می کنم،هم وسیله آب تنی کردن وهم قدم زدن برای من فراهم است، براستی که چقدر راحتم. بعد بلافاصله به کرمها و بچه قورباغه های دیگر اشاره کرد و گفت آنها کجا به پای من می رسند. سپس اندک مکثی کرد و به لاکپشت گفت:تو چرا نمی آئی توی چاه تا باهم بازی کنیم؟ لاکپشت دریای شرق فکر کرد که برود و توی چاه را ببیند اما وقتی که خواست وارد چاه بشود پایش به لب چاه گرفت،سرش را تکانی داد و از رفتن به داخل چاه منصرف شد.

قورباغه وقتی این وضع را دید با ناراحتی گفت:ببینم مگر جائیکه تو زندگی می کنی از انیجا بهتر است؟لاکپشت جواب داد:دریا بزرگ است، عرضش از هزاران کیلومتر بیشتر است نمی شود آن را وصف کرد، عمقش را همین طور.پیش از این یک بار در روی زمین به مدت چند سال سیل افتاد ولی آب دریا یک قطره هم زیاد نشد. بعدها روی زمین چند سال قحطی شد ولی قطره ای از آب دریا کم نشد،برای همین فرقی نمی کند که چه اتفاقی بیفتد،همیشه دریابی انتها و بیکران است،امواج آن بزرگ و سهمگین است،من با خوشی در توی دریا زندگی می کنم. قورباغه وقتی اینها را شنید دهانش از تعجب باز ماند و خجل شد و احاس نمود که دانش او بسیار اندک و سطحی بوده است.

این داستان منشا مثل مورد اشاره شده است که در زبان چینی اشاره به کوتاه نظری و دانش کم و معلومات اندک دارد.

اصل داستان در کتاب «جوانگ زه» به صورت افسانه ثبت است.

منبع:www.saed2010.loxblog.com



           
شنبه 23 بهمن 1389برچسب:, :: 16:19
سعید مرادی

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ آموزشی خوش امدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دانلود اهنگهای فارسی و بازی و آدرس saed2010.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 103
بازدید دیروز : 24
بازدید هفته : 132
بازدید ماه : 346
بازدید کل : 40810
تعداد مطالب : 128
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

@